سلام
دیروز داشتم با احسان جونم حرف میزدم
که گفت میخواد بره سوریه دلم خیلی براش تنگ میشه 15 روز نیست ولی خب قول داده هرروز بهم زنگ بزنه ولی فکر نکنم زنگ بزنه اخه دیشب باهم دعوا کردیم
سر یه موضوع الکی من یه چیزی گفتم احسانم کلی سرم داد زد ودعوام کرد بهم فوش داد منم زدم زیر گریه
وگوشی رو قطع کردم دیگه هم جوابشو ندادم
بعد چند دقیقه پسر خالم زنگ زدو گفت دارم خاله میشم
شانس گند من همون موقع احسانم زنگ زدو افتاد پشت خطم بعدش بهم اس داد و گفت از ما بهترون پیدا کردی معلومه دیگه با ما کار نداری و رد میدی بهش اس دادم وگفتم که با پسر خالم حرف میزدم ولی باور نکرد
زنگ زدم بهش هنوز هیچی نگفته بودم کلی بهم فوش داد وقطع کرد ودیگه تا الان که هنوزه جواب نداده
دلم براش تنگ شده
دیشب نتونستم بخوابم همش به این فکر میکردم نکنه احسان باهام اشتی نکنه
نکنه یه وقت با کسی دوس شده که باهام این جوری حرف زد اخه تا حالا از گل بالا تر بهم نگفته بود ولی دیشب خوردم کرد 
نمیدونم چیکار کنم 
نظرات شما عزیزان:
maede 
ساعت0:03---7 تير 1392
سلااام منم اسمم مائدس خوشحال میشم ب وبم بیای راسی وب زیبایی داری..
سارا 
ساعت14:43---19 دی 1391
وبت عالیه عزیزم خیلی قشنگ بود نگرانم نباش باهات اشتی میکنه
mansoureh 
ساعت19:22---26 شهريور 1390
سلام.
وبلاگ جالبي داري
اگه با تبادل لينك موافقي بهم خبر بده
پاسخ:سلام حتما